فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

غزل شمارهٔ ۳۳۹

۱

دوش از لب نوشش سخنی چند شنیدم

کز نوش لبان رشتهٔ پیوند بریدم

۲

چندی به هوس بر در هر خانه نشستم

عمری به طلب بر سر هر کوچه دویدم

۳

بر دامن او بند نشد دست مرادم

بر عارض او باز نشد چشم امیدم

۴

زان غنچهٔ سیراب چه خون ها که نخوردم

زان گلبن نو خیز چه گل ها که نچیدم

۵

هر پرده که جان بر رخ او بست فکندم

هر جامه که دل در غم او دوخت، دریدم

۶

از شیشهٔ مقصود گلابی نگرفتم

وز ساغر امید شرابی نچشیدم

۷

کی بود که جان در ره محبوب ندادم

کی بود که رنج از پی مطلوب ندیدم

۸

بی کشمکش دام به باغی نگذشتم

بی واسطهٔ رنج به گنجی نرسیدم

۹

در خانهٔ دل جز تو کسی را ننشاندم

از خیل بتان جز تو کسی را نگزیدم

۱۰

جز خون دل از دیده سرشکی نفشاندم

جز آن غم از سینه فروغی نکشیدم

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
اردوان
۱۳۹۴/۰۹/۲۲ - ۱۵:۳۸:۳۴
هر بار این شعر میخونم بیقرار میشم... خیلی خاصه
user_image
سید محسن
۱۳۹۸/۱۰/۲۳ - ۱۷:۲۳:۵۴
دوش از لب نوشش سخنی چند شنیدم-درست است