فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

غزل شمارهٔ ۳۵۰

۱

من بر سر کوی تو ندیدم

خاکی که به سر نکرده باشم

۲

از دست جفای تو نمانده‌ست

شهری که خبر نکرده باشم

۳

جز مهر تو در دلم نرفته‌ست

مهری که به در نکرده باشم

۴

شب نیست که با خیال قدت

دستی به کمر نکرده باشم

۵

در حسرت زلف تو شبی نیست

کز گریه سحر نکرده باشم

۶

یک باره مرا مکن فراموش

تا فکر دگر نکرده باشم

۷

کردی نظری به من که دیگر

از فتنه حذر نکرده باشم

۸

تیری ز کمان رها نکردی

کش سینه سپر نکرده باشم

۹

از سیل سرشکت خانه‌ای نیست

کش زیر و زبر نکرده باشم

۱۰

خاکی نه که در غمش فروغی

زآب مژه تر نکرده باشم

تصاویر و صوت

دیوان کامل فروغی بسطامی به کوشش حسین نخعی - تصویر ۱۵۹

نظرات

user_image
سید محسن
۱۳۹۸/۱۰/۲۵ - ۱۰:۰۴:۰۰
از سیل سرشکم خانه ای نیست-بنظر درست است