فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

غزل شمارهٔ ۳۵۳

۱

سروش عشق تو یک نکته گفت در گوشم

که بار هر دو جهان را فکند از دوشم

۲

اگر چه وصل تو ممکن نمی‌شود، لیکن

درین معامله تا ممکن است می‌کوشم

۳

غم تو را به نشاط جهان نشاید داد

من این خریدهٔ خود را به هیچ نفروشم

۴

به خواب خوش نرود چشم من از خوشحالی

اگر تو مست بیفتی شبی در آغوشم

۵

به هیچ حال ز خاطر فرامشم نشوی

ولی دریغ که از خاطرت فراموشم

۶

ز یک خدنگ نشانی به خون خویشتنم

اگر هزار زره بر سر زره پوشم

۷

دو گوشت ار ز خروشیدنم به تنگ آمد

چنین مزن که ز دستت چو چنگ نخروشم

۸

بیار ساغر می را به گردش ای ساقی

که من ز چشم حریف افکن تو مدهوشم

۹

مگر به دامن محشر مرا به دوش آرند

چنین که مست و خراب از پیالهٔ دوشم

۱۰

چنان زبانه کشید آتش تظلم من

که آب چشمهٔ رحمت نکرد خاموشم

۱۱

ز هر طرف به کمینم نشسته شیرانند

من از نهایت غفلت به خواب خرگوشم

۱۲

فروغی از می گلگون سخن بگو ور نه

من آن دماغ ندارم که یاوه بنیوشم

تصاویر و صوت

دیوان کامل فروغی بسطامی به کوشش م. درویش - فروغی بسطامی - تصویر ۲۰۶

نظرات

user_image
سید احمد مجاب
۱۳۹۶/۰۱/۳۱ - ۰۱:۴۳:۳۴
به خواب خوش نرود چشم من( ز) خوشحالی