
فروغی بسطامی
غزل شمارهٔ ۳۹۴
۱
محبان را نصیب است از حبیبان
من حسرت کش از حسرت نصیبان
۲
فغان کان گلبن سرکش ندارد
سری با نالههای عندلیبان
۳
مرا گویند از آن رو دیده بربند
که فارغ باشی از پند ادیبان
۴
دلی میباید از آهن کسی را
که بر بندد نظر زین دل فریبان
۵
به چشم خود اگر بینی اجل را
از آن خوش تر که دیدار رقیبان
۶
نمیماند شکیبم در محبت
چو میمیرد یکی از ناشکیبان
۷
کشد سر در گریبان ماه و خورشید
چو بگشایی ز هم چاک گریبان
۸
فروزان طلعت صبح سعادت
معنبر طرات شام غریبان
۹
فروغی را به درد عشق کشتی
خلاصش کردی از ناز طبیبان
نظرات
سید محسن
سید محسن