
فروغی بسطامی
غزل شمارهٔ ۴۰
۱
کاش آن صنم آماده شدی جلوهگری را
در پرده نشاندی صنم کاشغری را
۲
گر جعد تو مویی فکند بر سر آتش
احضار کند روح هوا فوج پری را
۳
از منظر خورشید تو گر پرده برافتد
هر ذره کند دعوی صاحبنظری را
۴
هر گه که چو طاوس خرامی عجبی نیست
گر طوق به گردن فکنی کبک دری را
۵
تا خط تو بر صفحهٔ رخسار ندیدم
واقف نشدم فتنهٔ دور قمری را
۶
گر پای نهی از سر رحمت به گلستان
درهم شکنی رونق گلبرگ طری را
۷
چون سرو قباپوش تو در جلوه درآید
البته پری شیوه کند جامه دری را
۸
کحال صبا از اثر گرد قدومت
از نرگس شهلا ببرد بیبصری را
۹
هر کس که دم از حور زند عین قصور است
گفتن نتوان با تو حدیث دگری را
۱۰
پیغام فروغی نرسد بر سر کویت
که آنجا گذری نیست نسیم سحری را
نظرات