فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

غزل شمارهٔ ۴۱۰

۱

غافل گذشتی از دل امیدوار من

رسوای اگر چنین گذرد روزگار من

۲

امشب به بزم خندهٔ بی اختیار تو

افزون نمود گریه بی اختیار من

۳

من نیستم حریف تو با صدهزار دل

کز یک کرشمه می‌شکنی صدهزار من

۴

یک عمر را به روزه بسر برده‌ام مگر

روزی لبت رسد به لب روزه‌دار من

۵

در زلف بی قرار تو باشد قرار دل

بر یک قرار نیست دل بی قرار من

۶

کشتی مرا و تا سر خاکم نیامدی

آه از سیاه‌بختی خاک مزار من

۷

گویند از آن نگاه نهانی چه دیده‌ای

پیداست آن چه دیده‌ام از خاک زار من

۸

بخت سیاه بین که دو چشمم سفید شد

در کار گریه‌ای که نیامد به کار من

۹

روز و شبی که مایهٔ چندین عقوبت است

روز قیامت است و شب انتظار من

۱۰

سر تا قدم کرشمه و ناز است و دلبری

شاهین تیز پنجهٔ عاشق شکار من

۱۱

آن بختم از کجاست فروغی که روزگار

روزی کند نشیمن او در کنار من

تصاویر و صوت

نظرات