
فروغی بسطامی
غزل شمارهٔ ۴۱۲
۱
دانی که چیست رشتهٔ عمر دراز من
مشکین کمند خسرو مسکین نواز من
۲
گفتم دلیل راه مجانین عشق چیست
گفتا که تار طرهٔ زنجیر ساز من
۳
گفتم که نور چشمهٔ خورشید از کجاست
گفت از طلوع طلعت عاشق گداز من
۴
تا جان میان من و جانانه حایل است
کی پی برد به سر حقیقت مجاز من
۵
تا از هوای نفس گذشتم به راه عشق
برخاست از میانه نشیب و فراز من
۶
تا در خیال حورم و اندیشهٔ قصور
جز مایهٔ قصور نگردد نماز من
۷
کردم به راه عشق دمی ترک دین و دل
کآمد به صد کرشمه پی ترک تاز من
۸
پیداست ناز و غمزهٔ پنهان آن پری
از پرده برگفتن عجز و نیاز من
۹
تا شد فروغی آن رخ رخشنده آشکار
نتوان نهفت در پس صد پرده راز من
نظرات