فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

غزل شمارهٔ ۴۱۳

۱

با رقیب آمدی به محفل من

برق غیرت زدی به حاصل من

۲

جان به آسانی از غمت دادم

وز تو آسان نگشت مشکل من

۳

جانم از تن سفر نمی‌کردی

گر نمی‌رفتی از مقابل من

۴

کینم انداختند در دل تو

مهرت آمیخت در دل من

۵

تشنهٔ آب زندگی بودم

خاک می‌خانه گشت منزل من

۶

شوق زخم دگر به جان دارد

دل مجروح نیم بسمل من

۷

خنجری زد به سینه‌ام قاتل

که فزون ساخت حسرت دل من

۸

قابل تیغ او شدم آخر

کار خود کرد بخت مقبل من

۹

می‌دهد جان فروغی از سر شوق

هر که بیند جمال قاتل من

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
کاظم ایاصوفی
۱۳۹۸/۰۸/۰۱ - ۲۱:۲۶:۴۴
بیت چهارم مهرت آمیختند درست است