
فروغی بسطامی
غزل شمارهٔ ۴۱۷
۱
تنگ شد از غم دل جای به من
یک دل و این همه غم وای به من
۲
قتلم امروز نشد تا چه کند
حسرت وعده فردای به من
۳
نقد جان دادم و یک بوسه نداد
آب لب لعل شکرخای به من
۴
در محبت چه تطاول که نکرد
آن سر زلف چلیپای به من
۵
نیست روزی که بلایی نرسد
زان قد و قامت و بالای به من
۶
نفسی نیست که آتش نزند
شعلهٔ عشق سراپای به من
۷
در گذرگاه وی از کثرت خلق
بسته شد راه تماشای به من
۸
در غم عشق فروغی نرسید
شادی از گلشن صحرای به من
تصاویر و صوت


نظرات
شهاب
آوای آرام
سید محسن