
فروغی بسطامی
غزل شمارهٔ ۴۴۴
۱
سنبل گل پوش را بر سمن آوردهای
وین همه آشوب را بهر من آوردهای
۲
سرو چمان را به ناز سوی چمن بردهای
قامت شمشاد را در شکن آوردهای
۳
نرگس مخمور را جام به کف دادهای
غنچهٔ خاموش را در سخن آوردهای
۴
حقهٔ یاقوت را قوت روان کردهای
چشمهٔ جان بخش را در دهن آوردهای
۵
در گران مایه را از عدن آرد سپهر
تو ز دهان درج در در عدن آوردهای
۶
قافلهٔ مشک را از ختن آرد نسیم
تو ز خط انبار مشک در ختن آوردهای
۷
عیسی دلها تویی کز نفس جان فزا
مردهٔ صدساله را جان به تن آوردهای
۸
یوسف دل در فتاد از کف مردم به چاه
تا تو چه سرنگون زان ذقن آوردهای
۹
جیب فروغی درید تا تو به گلزار حسن
پیرهن از برگ گل بر بدن آوردهای
تصاویر و صوت

نظرات