
فروغی بسطامی
غزل شمارهٔ ۴۶۱
۱
نقد غمت خریدم با صد هزار شادی
روی مراد دیدم در عین نامرادی
۲
مات خط تو بودم در نشهٔ نباتی
خاک در تو بودم در عالم جمادی
۳
اول به من سپردی گنج نهان خود را
آخر ز من گرفتی سرمایهای که دادی
۴
در چنگ من نیامد مرغی ز هیچ گلشن
در دام من نیفتاد صیدی ز هیچ وادی
۵
چشمی نمیتوان داشت در راه هر مسافر
گوشی نمیتوان داد بر بانگ هر منادی
۶
چون راستی محال است در طبع کج کلاهان
گیرم که باز گردد گردون ز کج نهادی
۷
ترسم دلش برنجد از من و گر نه هر شب
صد ناله میفرستم با باد بامدادی
۸
پیر مغان به قولم کی اعتماد میکرد
گر بر حدیث واعظ میکردم اعتمادی
۹
گر تاجر وفایی دکان به هرزه مگشا
زیرا که من ندیدم جنسی بدین کسادی
۱۰
تا جذبهای نگیرد دامان دل فروغی
حق را نمیتوان جست با صد هزار هادی
تصاویر و صوت

نظرات
۷