
فروغی بسطامی
غزل شمارهٔ ۴۷۵
۱
گرد مه خط سیهکار نداری، داری
روز روشن به شب تار نداری، داری
۲
صنعت دلکش داود ندانی، دانی
زره از طرهٔ طرار نداری، داری
۳
زلف را دام دلآویز نسازی، سازی
فکر دلهای گرفتار نداری، داری
۴
صف دلها همه از تیر ندوزی، دوزی
خم ابروی کماندار نداری، داری
۵
خون مردم همه بر خاک نریزی، ریزی
چشم سرمست دلآزار نداری، داری
۶
بیدلان را همه رنجور نخواهی، خواهی
عاشقان را همه بیمار نداری، داری
۷
چشم صاحبنظر از سحر نبندی، بندی
چشم افسونگر سحار نداری، داری
۸
پی خونریزی عشاق نکوشی، کوشی
سپه غمزه خونخوار نداری، داری
۹
بر فلک توسن اقبال نتازی، تازی
بر قمر عقرب جرار نداری، داری
۱۰
جام می از کف اغیار ننوشی، نوشی
سر خونخواریم ای یار نداری، داری
۱۱
بر فروغی ز جفا تیغ نیازی، یازی
قصد یاران وفادار نداری، داری
تصاویر و صوت


نظرات
. دکتر شکوهی