فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

غزل شمارهٔ ۴۷۸

۱

من به غیر از تو کسی یار نگیرم، آری

همت آن است که الا تو نگیرد یاری

۲

ای سر زلف قمرپوش عجب طراری

عقربی، میرشبی، بلعجبی، جراری

۳

دوش یک نکته ز بوی تو حکایت کردم

تا صبا مهر کند خانهٔ هر عطاری

۴

طبلهٔ مشک تتاری همه آتش گیرد

گر تو بر باد دهی زان خم گیسو تاری

۵

هم از آن موی سیه مایهٔ هر سودایی

هم از آن روی نکو یوسف هر بازاری

۶

از خط نافه گشا مرهم هر مجروحی

وز لب شهدفشان شربت هر بیماری

۷

تو به خواب خوش و من شب همه شب بیدارم

که مباد از پی این خفته بود بیداری

۸

به که بر جان بکشم منت آزار تو را

من که تن داده‌ام از چرخ به هر آزاری

۹

مستی ما همه این است که در مجلس دوست

با خبر نیست ز کیفیت ما هشیاری

۱۰

عارف آن است که جز دوست نبیند چیزی

عاشق آن است که جز عشق نداند کاری

۱۱

از فروغ نظر پاک فروغی پیداست

که ندارد به جز از نیر اعظم یاری

تصاویر و صوت

دیوان کامل فروغی بسطامی به کوشش م. درویش - فروغی بسطامی - تصویر ۲۴۲

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۳/۱۰ - ۰۶:۰۰:۰۰
چونانی می شود کیفیت ،
user_image
سید محسن
۱۳۹۸/۱۰/۲۸ - ۰۷:۱۷:۴۸
همت آنست که الا تو نگیرم یاری درست است