
فروغی بسطامی
غزل شمارهٔ ۴۸
۱
ای زلف تو بر هم زن فرزانگی ما
وین سلسله سرمایهٔ دیوانگی ما
۲
سر بر دم تیغ تو نهادیم به مردی
کس نیست درین عرصه به مردانگی ما
۳
با ما نشدی محرم و از خلق دو عالم
سودای تو شد علت بیگانگی ما
۴
آن مرغ اسیریم به دام تو که خوردند
مرغان گلستان غم بی دانگی ما
۵
گفتم که کسی نیست به بیچارگی من
گفتا که بتی نیست به جانانگی ما
۶
گفتم که بود قاتل صاحبنظران، گفت
چشمی که بود منشا مستانگی ما
۷
عالم همه را سوخت به یک شعله فروغی
شمعی که بود باعث پروانگی ما
نظرات