فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

غزل شمارهٔ ۵۰۲

۱

جنس گران بهای خود ارزان نمی‌کنی

یعنی بهای بوسه به صد جان نمی‌کنی

۲

روزی نمی‌شود که برغم شکرفروش

از خنده شره را شکرستان نمی‌کنی

۳

برکس نمی‌کنی نظر ای ترک شوخ چشم

کاو را هلاک خنجر مژگان نمی‌کنی

۴

ای یوسف عزیز سفر کرده تا به کی

از مصر رو به جانب کنعان نمی‌کنی

۵

گر بنگری به چشمهٔ نوشین خویشتن

دیگر خیال چشمهٔ حیوان نمی‌کنی

۶

دستی نمی‌کشی به سر زلف خود چرا

عنبر به جیب و مشک به دامان نمی‌کنی

۷

یارب چه قاتلی تو که فردای رستخیز

تعیین خون بهای شهیدان نمی‌کنی

۸

با خط چون بنفشه و رخسار چون سمن

جایی نمی‌روی که گلستان نمی‌کنی

۹

تا کی فروغی از غم او جان نمی‌دهی

دشوار خویشتن ز چه آسان نمی‌کنی

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
کاظم ایاصوفی
۱۳۹۸/۰۹/۱۶ - ۲۲:۴۴:۰۶
مصراع دوم بیت دوم شهر درست است نه شره