فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

غزل شمارهٔ ۵۰۵

۱

اولین گام ار سمند عقل را پی می‌کنی

وادی بی منتهای عشق را طی می‌کنی

۲

ما به دور چشم مستت فارغ از می‌خانه‌ایم

کز نگاهی کار صد پیمانهٔ می می‌کنی

۳

روز محشر هم نمی‌آیی به دیوان حساب

پس حساب کشتگان عشق را کی می‌کنی

۴

هر کسی را وعده‌ای در وعده گاهی داده‌ای

وعدهٔ قتل مرا نی می‌دهی نی می‌کنی

۵

نقد جان را در بهای بوسه می‌گیری ز غیر

کاش با ما می شد این سودا که با وی می‌کنی

۶

گر تو ای عیسی نفس می‌ریزی از مینا به جام

زنده را جان می فزایی، مرده را حی می‌کنی

۷

گاه ساقی گاه مطرب می‌شوی در انجمن

دل نوازی گاهی از می گاهی از نی می‌کنی

۸

دشمنان را هی به کف جام دمادم می‌دهد

دوستان را هی به دل خون پیاپی می‌کنی

۹

کشور چین و ختا را زلف و مژگانت گرفت

حالیا لشکر کشی بر روم و بر ری می‌کنی

۱۰

گر تو را تاج نمد بر سر نهد سلطان عشق

کی به سر دیگر هوای افسر می‌کنی

۱۱

وصل آن معشوق باقی را فروغی کس نیافت

تا به کی از عشق او هو می‌زنی، هی می‌کنی

تصاویر و صوت

دیوان کامل فروغی بسطامی به کوشش م. درویش - فروغی بسطامی - تصویر ۱۱۱

نظرات

user_image
امیر
۱۳۹۵/۰۴/۲۸ - ۰۲:۵۴:۳۷
یک بیت مانده به آخر : افسر کی می کنی
user_image
سید محسن
۱۳۹۸/۱۰/۲۹ - ۰۹:۵۰:۴۷
گر تو ای عیسی نفس - می - ریزی از مینا به جامکی بسر دیگر هوای افسرکیمی کنیدرست است