
فروغی بسطامی
غزل شمارهٔ ۵۱
۱
اولم رام نمودی به دل آرامیها
آخرم سوختی از حسرت ناکامیها
۲
تو و نوشیدن پیمانه و خشنودی دل
من وخاک در میخانه و بدنامیها
۳
چشم سر مست تو تا ساقی هشیاران است
کی توان دست کشید از قدح آشامیها
۴
قدمی رنجه کن ای سرو سمن ساق به باغ
تاصنوبر نزند لاف خوش اندامی ها
۵
میخورد مرغ دل از دوری خال و خط تو
غم بی دانگی و حسرت بیدامیها
۶
عاقبت چشم من افتاد بدان طلعت نیک
چشم بد دور از این نیک سرانجامیها
۷
سر و پا آتشم از عشق فروغی لیکن
پختگیها نتوان کرد بدین خامیها
نظرات
سعید
پوری
آراد
بهرام ناهد
محمود