فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

غزل شمارهٔ ۵۶

۱

عمری که صرف عشق نگردد بطالت است

راهی که رو به دوست ندارد ضلالت است

۲

من مجرم محبت و دوزخ فراق یار

واه درون به صدق مقالم دلالت است

۳

گیرم به خون دیده نویسم رساله را

کس را در آن حریم چه حد رسالت است

۴

در عمر خود به هیچ قناعت نموده‌ام

تا روزیم به تنگ دهانش حوالت است

۵

کام ار به استمالت ازو می‌توان گرفت

هر ناله‌ام علامت صد استمالت است

۶

گر سر نهم به پای تو عین سعادت است

ور جان کنم فدای تو جای خجالت است

۷

آمد بهار و خاطر من شد ملول‌تر

زیرا که باغ بی‌تو محل ملالت است

۸

گفتم که با تو صورت حالی بیان کنم

دردا که حال عشق برون از مقالت است

۹

برخیز تا به پای شود روز رستخیز

وآنگه ببین شهید غمت در چه حالت است

۱۰

کی می‌کند قبول فروغی به بندگی

فرماندهی که صاحب چندین جلالت است

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
رضا
۱۳۹۴/۱۰/۰۱ - ۰۲:۳۲:۲۸
بیت 5 غلط املائی داره
پاسخ: با تشکر، «به» اضافی حذف شد.
user_image
امیر
۱۳۹۸/۰۵/۲۴ - ۰۱:۰۲:۱۳
واه درون ، در بیت دوم مصرع دوم یعنی چی؟
user_image
سید محسن
۱۳۹۸/۱۰/۰۵ - ۱۷:۵۵:۳۳
درود بر آقا امیراگر درست خوانده شود نیاز به معنی شدن نداردعنایت بفرمائیدو-آه-که بنا بضرورت شعری واه خوانده شده