فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

غزل شمارهٔ ۶۳

۱

یک اشارت ز تو بر قتل جهان بسیار است

در کمینی که تویی تیر و کمان بیکار است

۲

من و اوصاف تو تا شغل قلم تحریر است

من و تحسین تو تا کار زبان گفتار است

۳

بر سیمین تو را از زر خالص ننگ است

رخ رخشان تو را از مه تابان عار است

۴

عاشق روی تو از سرو چمن دلتنگ است

ساکن کوی تو از باغ جنان بیزار است

۵

کافر عشقم اگر از پی تسبیح روم

تا به دستم ز سر زلف بتان زنار است

۶

سر ما و قدم مغبچهٔ باده فروش

تا ز مینای می و دیر مغان آثار است

۷

روشنت گردد اگر خال و خطش را بینی

که چرا روز فراق و شب هجران تار است

۸

قیمت خاطر مجموع فروغی داند

که از آن زلف پراکنده پریشان کار است

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
سید محمد خدایی
۱۳۸۷/۱۱/۰۲ - ۰۳:۴۷:۴۳
با سلام و پوزش در مصرع اول بنظر میرسد یک اشارت (زتو) صحیح باشد
پاسخ: با تشکر، «و تو» با «ز تو» جایگزین شد.
user_image
ناشناس
۱۳۹۴/۰۹/۳۰ - ۰۹:۴۹:۰۴
با سلام. بیت چهارم شاید "سرو چمن" باشد.