فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

غزل شمارهٔ ۷۷

۱

امشب ز روی مهر مهی در سرای ماست

کز یمن مقدمش سر مه زیر پای ماست

۲

ای عشق پا به تارک جمشید سوده‌ایم

تا سایهٔ‌تو بر سر خورشیدسای ماست

۳

ما از ازل رضا به قضای خدا شدیم

زان تا ابد رضای قضا در رضای ماست

۴

عهدی نبسته‌ایم که در هم توان شکست

سختی که هیچ سست نگردد وفای ماست

۵

منت خدای را که غم روی آن پری

بیگانه از شماست ولی آشنای ماست

۶

جان می‌دهیم و ناز طبیبان نمی‌کشیم

زیرا که درد او به حقیقت دوای ماست

۷

تا ریخت خون ما لب یاقوت رنگ دوست

کون و مکان کنایتی از خون بهای ماست

۸

بالاتریم ما ز سکندر به حکم آنک

آیینه، عکسی از دل گیتی نمای ماست

۹

یک شب قدم ز چاه طبیعت برون گذار

تا بنگری صفای فلک از صفای ماست

۱۰

گفتم که عیسی از چه کند زنده مرده را

گفتا نتیجهٔ نفس جان‌فزای ماست

۱۱

گفتم هنوز بی تو فروغی نمرده‌است

گفتا بقای زنده‌دلان از بقای ماست

تصاویر و صوت

دیوان کامل فروغی بسطامی به کوشش م. درویش - فروغی بسطامی - تصویر ۷۷
دیوان کامل فروغی بسطامی به کوشش حسین نخعی - تصویر ۶۲

نظرات

user_image
امیر میبدی
۱۳۹۷/۰۱/۰۱ - ۰۹:۲۳:۱۱
گفتا بقای زنده دلان از بقای ماستثبت است در جریده ی عالم دوام مااین غزل در نخستین روز بهار 97 کنار سفره ی نوروزی ام مستم کرد و مرا واداشت که چیزی بنویسم و من چه دارم؟به جز عرض ارادت و قدر دانی از دست اندرکاران این وبسایت که لطفشان بسیار شامل حالم شده است.یکم فروردین هزار و سیصد و نود و هفت