
فروغی بسطامی
غزل شمارهٔ ۸۴
۱
کار من تا به زلف یار من است
صد هزاران گره به کار من است
۲
هر کجا روز تیرهای بینی
دست پرورد روزگار من است
۳
شادمانی به شدمن ارزانی
تا غم دوست دوستدار من است
۴
ناصح تیرهدل چنان داند
که محبت به اختیار من است
۵
آن که در هیچ جا قرارش نیست
دل بیصبر و بیقرار من است
۶
پی طفلان نوش لب گیرد
طفل اشکی که در کنار من است
۷
صبح محشر که گفت واعظ شهر
از پس شام انتظار من است
۸
آن قیامت که عاشقان خواهند
قامت سرو گلعذار من است
۹
مجلسآرای عالم معنی
صورت نازنین نگار من است
۱۰
من فروغی پیمبر سخنم
معجزم نظم آبدار من است
تصاویر و صوت

نظرات
ادیب