
فروغی بسطامی
غزل شمارهٔ ۸۶
۱
تو و آن قامتی که موزون است
من و این طالعی که وارون است
۲
تو و آن طرهای که مفتول است
من و این دیدهای که مفتون است
۳
تو و آن پیکری که مطبوع است
من و این خاطری که محزون است
۴
تو و آن پنجهای که رنگین است
من و این سینهای که کانون است
۵
تو و آن خندهای که نوشین است
من و این گریهای که قانون است
۶
تو و آن نخوتی که بیحد است
من و این حسرتی که افزون است
۷
تو و رویی که لمعهٔ نور است
من و چشمی که چشمهٔ خون است
۸
تو و زلفی که عنبر ساراست
من و اشکی که در مکنون است
۹
من و خون دلی که مقسوم است
تو و لعل لبی که میگون است
۱۰
من ندانم غم فروغی چیست
تو نپرسی که خستهام چون است
تصاویر و صوت


نظرات