
فروغی بسطامی
غزل شمارهٔ ۹۰
۱
قصد همه وصل حور و خلد برین است
غایت مقصود ما نه آن و نه این است
۲
بر سر آزادهام نه صلح و نه جنگ است
در دل آسودهام نه مهر و نه کین است
۳
شیخ و برهمن، مرید کعبه و دیرند
همت ما فارع از هم آن و هم این است
۴
ره به خدا یافتم ز بی خودی آخر
لیک ره اهل معرفت نه چنین است
۵
حلقهٔ دیوانگان خوش است که دایم
ذکر پری پیکران پرده نشین است
۶
بزم بتان جای عشرت است که آنجا
مشتی شوریدگان بیدل و دین است
۷
کس نشد از سر پردهٔ تو خبردار
نقش تو بالاتر از گمان و یقین است
۸
تا به خیال از رخ تو پرده کشیدم
پردهٔ چشمم نگارخانهٔ چین است
۹
تا ننوازی مرا به گوشهٔ چشمی
چشم رقیب از چهار سو به کمین است
۱۰
کو سر مویی که بستهٔ تو نباشد
زلف تو زنجیر آسمان و زمین است
۱۱
چشمهٔ پر نور آفتاب فروغی
عکس قمر طلعتان زهره جبین است
تصاویر و صوت

نظرات