فضولی

فضولی

شمارهٔ ۱۰۶

۱

به دو گیسو مه روی تو نه چندان عجب است

عرصه جلوه خورشید میان دو شب است

۲

جان شیرین به کدامین بسپارم چه کنم

دو دلم در دل من تا هوس آن دو لب است

۳

نه وفا از تو به دل می‌گذرانم نه وصال

جان ندادم به تو، نومیدی من زین سبب است

۴

نیست مقدور کسی لذت ادراک وصال

طالبان ذوق که دارند همان در طلب است

۵

پیش تو کام دل خود به زبان چون آرم

ز من اظهار تمنا به تو ترک ادب است

۶

شوق لعل تو مرا در الم و غم دارد

گرچه کیفیت می موجب ذوق و طرب است

۷

گفتم ای شوخ فضولی به تو میلی دارد

گفت زین بی‌ادبی‌هاست که اینش لقب است

تصاویر و صوت

دیوان فارسی فضولی به کوشش حسیبه مازی اوغلی - محمد بن سلیمان فضولی - تصویر ۳۳۶

نظرات