فضولی

فضولی

شمارهٔ ۱۰۸

۱

امید بود که خواهد جفای یارم کشت

نکرد یار جفایی در انتظارم کشت

۲

نکرد گرچه بهر وعده که کرد وفا

هزار شکر که باری امیدوارم کشت

۳

هزار بار مرا زنده کرد لعل لبش

اگرچه غمزه شوخش هزار بارم کشت

۴

مرا نکشت ز بسیاری جفا اغیار

کم التفاتی آن سرو گل عذارم کشت

۵

اگرچه داد ز کشتن مرا امان چشمت

بلای هجر تو رحمی نکرد و زارم کشت

۶

ز درد ساقی این بزم مرده ام که چرا

نداد باده جان بخش در خمارم کشت

۷

فضولی از خط و از خال برده بودم جان

تطاول خم گیسوی مشک بارم کشت

تصاویر و صوت

نظرات