فضولی

فضولی

شمارهٔ ۱۱۰

۱

جانی که هست رسته ز آزار او کجاست

آزاده که نیست گرفتار او کجاست

۲

آسوده که داشته باشد فراغتی

در دور غمزه های ستمگار او کجاست

۳

صاحب دلی که در دل او نیست بار غم

در آرزوی لعل گهربار او کجاست

۴

من نیستم فتاده رفتار او همین

افتاده که نیست ز رفتار او کجاست

۵

تنها مگو که واله رخسار او منم

آن کس که نیست واله رخسار او کجاست

۶

بی پرده اوست در همه جا جلوه گر ولی

چشمی که هست قابل دیدار او کجاست

۷

دل بود جای محنت بسیار او بسوخت

در حیرتم که محنت بسیار او کجاست

۸

از غم دل فضولی زارست بی قرار

یارب قرار بخش دل زار او کجاست

تصاویر و صوت

نظرات