فضولی

فضولی

شمارهٔ ۱۱۱

۱

ما را بلای عشق تو عمریست آشناست

از آشنا جدا شدن آشنا بلاست

۲

برخاست از قد تو بهر گوشه فتنه ای

سروی ز باغ حسن بدین فتنه برنخاست

۳

جان و دلم بسوخت جدایی جدا جدا

این است حال آن که ز جانان خود جداست

۴

جان پیش تست ما ببلای تو زنده ایم

ای عمر مدتیست بلای تو جان ماست

۵

کس نیست کز بلای بتانم دهد نجات

بس مشکل است دفع بلایی که از خداست

۶

مستان جام عشق فتادند بی خبر

کس آگهی نیافت که این نشاه از کجاست

۷

چون گشت عادت تو فضولی جفا کشی

تکلیف ترک کردن عادت ترا جفاست

تصاویر و صوت

دیوان فارسی فضولی به کوشش حسیبه مازی اوغلی - محمد بن سلیمان فضولی - تصویر ۳۴۰

نظرات