فضولی

فضولی

شمارهٔ ۱۲۲

۱

عکس لبت نمود دلم کرد خون قدح

دردا که کرد سوز درونم فزون قدح

۲

بر باد داد رخت سرای سلامتم

یارب که چون حباب شود سرنگون قدح

۳

نقش تو می کند رقم صفحه درون

پا می نهد ز دائره خود برون قدح

۴

گردد مدام کف بلب آورده هر طرف

بر عقل روشن است که دارد جنون قدح

۵

انصاف بر صفای دل صافیش که کرد

بهر لب تو ترک می لاله گون قدح

۶

صیاد هوش و ره زن عقل است غالبا

آموختست از لب لعلت فسون قدح

۷

غیر از قدح مجوی فضولی مصاحبی

زیرا که آگه است ز راز درون قدح

تصاویر و صوت

نظرات