فضولی

فضولی

شمارهٔ ۱۲۹

۱

نیست چشم من کزو اشک جگرگون می‌چکد

بر سرم زخمیست از تیغت کزو خون می‌چکد

۲

می‌چکد هردم خوی از رخسار آتشناک او

حیرتی دارم ز آتش کآب ازو چون می‌چکد

۳

می‌کند در کوه لعل سفته سنگ خاره را

قطره کز دیده فرهاد محزون می‌چکد

۴

لاله می‌روید برو داغ ملامت هرکجا

بهر لیلی خون دل از چشم مجنون می‌چکد

۵

در درونم دل مگر بگداخت کامشب دیده را

بر رخم خونابه از اندازه بیرون می‌چکد

۶

نیست شبنم کانجم از رشک در دندان تو

قطره‌قطره آب می‌گردد ز گردون می‌چکد

۷

خون دل بر رخ فضولی را ز چشم خون‌فشان

دم‌به‌دم بر یاد آن لب‌های میگون می‌چکد

تصاویر و صوت

نظرات