فضولی

فضولی

شمارهٔ ۱۳۴

۱

بخاک پای تو تا ترک سر نخواهم کرد

هوای کاکلت از سر بدر نخواهم کرد

۲

قضا که عشق توام یاد داد می دانست

که غیر عشق تو کار دگر نخواهم کرد

۳

چنان ز دست غمت خاک کرده ام بر سر

که روز حشر سر از خاک بر نخواهم کرد

۴

مپرس حال دل خسته ام طبیب که من

ز راز خویش کسی را خبر نخواهم کرد

۵

نمی برم ز تو پیوند گر برند سرم

بترک سر ز تو قطع نظر نخواهم کرد

۶

سرم خوشست بسودا اگر چه می دانم

که با چنین سر و سودا بسر نخواهم کرد

۷

فضولی آتش غم گر دهد بباد مرا

شکایت از غم آن سیمبر نخواهم کرد

تصاویر و صوت

نظرات