فضولی

فضولی

شمارهٔ ۱۴۳

۱

من که باشم که مرا کوی تو مسکن باشد

خاک کویت همه دم در نظر من باشد

۲

هیچ کس پیش تو نآرد بزبان حال دلم

شمع من حال دلم پیش تو روشن باشد

۳

دشمنان تا بکی از دوستیت شاد شوند

حال من از تو بکام دل دشمن باشد

۴

بر سر کوی خود ای شمع مسوزان ما را

گلشن کوی تو حیف است که گلخن باشد

۵

جان من تا بقیامت نبرم نام حیات

گر پس از مرگ مرا کوی تو مدفن باشد

۶

به خدنگی برهان از الم و غم ما را

چند ما را الم جان و غم تن باشد

۷

مکن از خاک درت منع فضولی ای گل

جای بلبل به ازان نیست که گلشن باشد

تصاویر و صوت

دیوان فارسی فضولی به کوشش حسیبه مازی اوغلی - محمد بن سلیمان فضولی - تصویر ۳۶۹

نظرات