
فضولی
شمارهٔ ۱۵
۱
عشقت از دایره عقل برون کرد مرا
داخل سلسله اهل جنون کرد مرا
۲
در غم عشق بتان هیچ کسی چون من نیست
نظری کن که غم عشق تو چون کرد مرا
۳
من نبودم به غم عشق چنین به طاقت
کمی لطف تو بسیار زبون کرد مرا
۴
بامیدی که مگر طعنه زنان نشناسند
شادم از اشک که آغشته بخون کرد مرا
۵
رسته بودم ز گرفتاری شیرین دهنان
باز لعل تو مقید بفسون کرد مرا
۶
کم نشد بی لب شیرین تو جان کندن من
وه که این شیوه ز فرهاد فزون کرد مرا
۷
ز ازل در دل من بود فضولی غم عشق
فلک آشفته بدینسان نه کنون کرد مرا
نظرات