فضولی

فضولی

شمارهٔ ۱۵۲

۱

هر پری‌چهره که دوران به جهان می‌آرد

بهر آزار دل خسته‌دلان می‌آرد

۲

صورتی را چو مشعبد فلک ار ساخت پنهان

منتظر باش که زیباتر ازآن می‌آرد

۳

چون نرنجد دل اهل ورع از ناله من

مرده را نیز چنین ناله به جان می‌آرد

۴

می‌زند صورت صراحی ز می لعل تو دم

جام را آن تحسر به دهان می‌آرد

۵

هرکجا می‌گذرد از قد سروی سخنی

جای ز بالای تو حرفی به میان می‌آرد

۶

صورتی گر به مثل پیش تو تصویر کنند

شرح بی‌مثلیت او را به زبان می‌آرد

۷

روزگاریست که دور از تو فضولی همه‌شب

به فغان خلق جهان را به فغان می‌آرد

تصاویر و صوت

نظرات