
فضولی
شمارهٔ ۱۵۵
۱
بخت بد بیاختیار از کوی یارم میبرد
بیقرارم میکند بیاختیارم میبرد
۲
چون نگریم در طریق عشق ترک اعتبار
در میان پاکبازان اعتبارم میبرد
۳
التفاتی نیست بر حالم ز اهل این دیار
وه که این بیالتفاتی زین دیارم میبرد
۴
تا چه بد کردم درین کشور که بهر کام دل
آنکه با صد عزتم آورد خوارم میبرد
۵
وه چه حالست این که دور دون بدین محنتسرا
شادمان میآورد هربار زارم میبرد
۶
بر سر آن کوی تا یابم به کام دل قرار
چرخ خاکم کرده بود اکنون غبارم میبرد
۷
من فضولی نیستم سرگشته عالم به خود
اینچنین بیخود به هرسو روزگارم میبرد
تصاویر و صوت

نظرات