فضولی

فضولی

شمارهٔ ۱۶۰

۱

هر دم از تیر توام بر سینه صد روزن بود

چون زره گر سینه چاک من از آهن بود

۲

سر بود بر خاک بهر سجده شکرم مدام

گر سر کویت پس از مردن مرا مدفن بود

۳

بی تو ای جان گریه ام تسکین نمی یابد دمی

شمع چون من نیست او را گریه تا مردن بود

۴

نیست تار شمع را بی شعله آتش فروغ

بی غم لعلت نمی خواهم رگی در تن بود

۵

شهره دهرست مجنون در ملامت لاجرم

هر که باشد مبتلای چون تویی چون من بود

۶

سوی گلشن باغبان بیهوده تکلیفم مکن

کی مرا دور از سر کویش سر گلشن بود

۷

از فضولی کاش نگذارد نشان سودای دوست

تا به کی آماج تیر طعنه دشمن بود

تصاویر و صوت

نظرات