فضولی

فضولی

شمارهٔ ۱۶۵

۱

دوشم انیس خلوت گرمابه یار شد

هر موی بر تنم مژه اشکبار شد

۲

آب حیات من بزمین قطره قطره ریخت

صرف ره محبت آن گلعذار شد

۳

پیکان او که در تن سوزان نهفته بود

بگداخته ز هر طرفی آشکار شد

۴

جسمم ز تاب شعله شمع جمال تو

سر تا قدم پر آبله آبدار شد

۵

پیرایه خواست حسن طرب رشته تنم

از بهر حلیه تار در شاهوار شد

۶

از درج تن بهر سر مو صدهزار در

شکرانه وصال به محفل نثار شد

۷

تنها نه اشک ماست فضولی روان ازو

هر کس که دید سرو قدش بی قرار شد

تصاویر و صوت

نظرات