فضولی

فضولی

شمارهٔ ۱۶۹

۱

دل که از نرگس او چشم نگاهی دارد

گر نیابد چه عجب بخت سیاهی دارد

۲

جای آن هست که چشمم از همه عالم بندد

پاک چشمی که نظر بر رخ ماهی دارد

۳

در ره عشق تو تا مرده نلافم ز وفا

بی طریقی نکنم عشق تو راهی دارد

۴

چون نسوزد دل سودازده در آتش هجر

طلب وصل تو کردست و گناهی دارد

۵

زنده آب حیات و دم عیسی سهل است

زنده آنست که او اشکی و آهی دارد

۶

ملک دل نیست مناسب که بماند ویران

از چه معمور نباشد چو تو شاهی دارد

۷

نیست بی درد غم و غصه فضولی نفسی

خسرو کشور عشق است سپاهی دارد

تصاویر و صوت

نظرات