فضولی

فضولی

شمارهٔ ۱۷۰

۱

هر که چراغی ز برق آه ندارد

در شب هجران سوی تو راه ندارد

۲

هر که ندارد دلی چو آینه زاهن

در رخ تو تاب یک نگاه ندارد

۳

هر که ندارد سرشک و آه دمادم

دعوی عشق ار کند گواه ندارد

۴

بی تو سراسیمه اند عقل و دل و جان

همچو سپاهی که پادشاه ندارد

۵

طالب وصل است دل و لیک دمادم

تاب ملاقات گاه گاه ندارد

۶

مهر تو کردست چون هلال قدم را

آنکه تو داری نه مهر ماه ندارد

۷

از غم و اندوه روزگار فضولی

جز در پیر مغان پناه ندارد

تصاویر و صوت

دیوان فارسی فضولی به کوشش حسیبه مازی اوغلی - محمد بن سلیمان فضولی - تصویر ۳۹۴

نظرات