فضولی

فضولی

شمارهٔ ۱۷۳

۱

یار از عاشق نمی باید که پروا شود

تا نه عاشق درد دل گوید نه او رسوا شود

۲

ما دهان یار را از غنچه بهتر گفته ایم

غنچه هم این حرف خواهد گفت گر گویا شود

۳

ماه من چون تو ملک خویی پری رخساره

نیست در روی زمین حالا مگر پیدا شود

۴

میل پنهان تو با من هست عین لطف لیک

آه ازان لطفی کزو اظهار استغنا شود

۵

تو کشیدی تیغ و من صد سیل بگشادم ز چشم

شد مقد غالبا عالم خراب از ما شود

۶

پر غم او شد دل از ناصح مرا سودی نماند

غم مگر بیرون شود تا پند او را جا شود

۷

پیش بی دردان فضولی سر بپای او منه

احتیاطی کن مبادا فتنه بر پا شود

تصاویر و صوت

نظرات