فضولی

فضولی

شمارهٔ ۱۷۸

۱

دل درون سینه دردت را به جان می‌پرورد

ذوق می‌بیند ازآن هردم ازآن می‌پرورد

۲

عاقبت معلوم شد بهر سکانت بوده است

این که جسم ناتوانم استخوان می‌پرورد

۳

لعل اشک لاله‌گون پرورده چشم منست

کی بدین رونق بود لعلی که کان می‌پرورد

۴

چون نریزد با خیال خط او چشمم سرشک

سبزه دارد بآن آب روان می‌پرورد

۵

چون قدت ناید اگر سازد بدین عالم روان

هر نهالی را که رضوان در جنان می‌پرورد

۶

نعمت دنیا به جاهل گر رسد نبود عجب

هست عادت طفل را لطف زنان می‌پرورد

۷

دیده و دل را فضولی می‌دهد خون از جگر

دشمنان خویش را بنگر چه سان می‌پرورد

تصاویر و صوت

دیوان فارسی فضولی به کوشش حسیبه مازی اوغلی - محمد بن سلیمان فضولی - تصویر ۴۰۱

نظرات