فضولی

فضولی

شمارهٔ ۱۸۰

۱

بی وجه نمی گریم گریه سببی دارد

بر حال دلم گریان حال عجبی دارد

۲

آن شوخ کمان ابرو با من نزند حرفی

افکند بابرو چین گویا غضبی دارد

۳

تا زنده بود هرگز از جان نکشد منت

هرکس که بدل ذوقی از نوش لبی دارد

۴

جنت طلبد زاهد ما روضه کویت را

از بخت بقدر خود هرکس طلبی دارد

۵

از حال دلم بی خود ای شمع چه می پرسی

دور از مه رخسارت روزی چو شبی دارد

۶

پا کرده ز سر آید هر دم بسر کویت

طفلست در اشکم اما ادبی دارد

۷

خوانند فضولی را گه عاشق و گه عارف

مشهور جهانست او هر جا لقبی دارد

تصاویر و صوت

دیوان فارسی فضولی به کوشش حسیبه مازی اوغلی - محمد بن سلیمان فضولی - تصویر ۴۰۳

نظرات