
فضولی
شمارهٔ ۱۹۸
۱
به درد و محنت بسیار ما را یار میداند
ولی کم میکند اظهار آن بسیار میداند
۲
مگو با من چه ربطیست این که با دلدار دارد دل
که آن سریست دل میداند و دلدار میداند
۳
ازو دیدم وفا تا گریه شد کارم بحمدالله
فتاده با کسی کارم که قدر کار میداند
۴
به مقدار محبت مینماید لطف با هرکس
غلام طبع آن طفلم که این مقدار میداند
۵
بدی گر از حسد اغیار گوید پیش یار از ما
چه غم چون یار ما را بهتر از اغیار میداند
۶
ز من پرسید محنتهای سودای سر زلفش
که اندوه شب تاریک را بیمار میداند
۷
فضولی راز دل را من چه حاجت بر زبان آرم
چو دلبر هرچه دارم در دل افکار میداند
نظرات