
فضولی
شمارهٔ ۲۰۰
۱
ای مرا هر لحظه در عشق تو بازار دگر
نیست بازار ترا جز من خریدار دگر
۲
هست با اغیار پنهانی ترا صد لطف و من
می کشم هر لحظه از لطف تو آزار دگر
۳
از ستمکاریست پیکانی درون سینه ام
وه که می خواهد برون آرد ستمکار دگر
۴
خم شد از بار غمم قامت خدا را ای طبیب
رحم کن از مرهم زخمم منه بار دگر
۵
نیست ناصح کار من ترک طریق عاشقی
تا مرا عشق است کار از من مجو کار دگر
۶
یار من شبهای تنهایی خیال یار بس
ترک جان کردم نمی باید مرا کار دگر
۷
چاکها دارد گریبانم فضولی همچو گل
بس که هر دم می خلد بر سینه ام خار دگر
تصاویر و صوت

نظرات