فضولی

فضولی

شمارهٔ ۲۰۰

۱

ای مرا هر لحظه در عشق تو بازار دگر

نیست بازار ترا جز من خریدار دگر

۲

هست با اغیار پنهانی ترا صد لطف و من

می کشم هر لحظه از لطف تو آزار دگر

۳

از ستمکاریست پیکانی درون سینه ام

وه که می خواهد برون آرد ستمکار دگر

۴

خم شد از بار غمم قامت خدا را ای طبیب

رحم کن از مرهم زخمم منه بار دگر

۵

نیست ناصح کار من ترک طریق عاشقی

تا مرا عشق است کار از من مجو کار دگر

۶

یار من شبهای تنهایی خیال یار بس

ترک جان کردم نمی باید مرا کار دگر

۷

چاکها دارد گریبانم فضولی همچو گل

بس که هر دم می خلد بر سینه ام خار دگر

تصاویر و صوت

دیوان فارسی فضولی به کوشش حسیبه مازی اوغلی - محمد بن سلیمان فضولی - تصویر ۴۲۰

نظرات