
فضولی
شمارهٔ ۲۰۶
۱
سوخت دل صد قطره خون در چشم تر دارد هنوز
مرد آتش شعله با صد شرر دارد هنوز
۲
چشمها بگشاده بر رویم ز خوناب جگر
بر نگشته دل ز من با من نظر دارد هنوز
۳
داغهای تازه از جسم ضعیفم کم نشد
الله الله این درخت خشک بردارد هنوز
۴
برکشیدم آه لیکن درد دل تسکین نیافت
تیر بیرون رفته پیکان در جگر دارد هنوز
۵
خالی از تصویر مجنون نیست لوح روزگار
نیست چون من او درین عالم اثر دارد هنوز
۶
گفتم ای بی درد در عشق تو بیخود گشته ام
گفت عاشق نیست این از خود خبر دارد هنوز
۷
شد دو تا قد فضولی از غم گردون ولی
میل ابروی بتان سیمبر دارد هنوز
تصاویر و صوت

نظرات