
فضولی
شمارهٔ ۲۰۷
۱
خاک شد جسم و غمت مونس جانست هنوز
سوخت دل جان به جمالت نگرانست هنوز
۲
حسنت از زینت خط رنگ دگر یافت ولی
در دل ما غم عشق تو همانست هنوز
۳
اثری در دل پر سوز ز خونابه نماند
چشم بر یاد تو خونابه فشانست هنوز
۴
بی نشان گشت تن خاکیم از ضعف ولی
هدف ناوک آن سرو روانست هنوز
۵
غم مرا سوخت منه پای بخاکستر من
که درو آتش صد درد نهانست هنوز
۶
نقش شیرین بشد از لوح مزار فرهاد
ذکر لعل تو مرا ورد زبانست هنوز
۷
ز فضولی روش دین مطلب ای ناصح
که اثیر الم عشق بتانست هنوز
نظرات