
فضولی
شمارهٔ ۲۰۸
۱
دلم از عشق تو رسوای جهانست امروز
غم پنهان دلم بر تو عیانست امروز
۲
روزگار من اگر گشت سیه نیست عجب
آفتاب رخت از دیده نهانست امروز
۳
مدتی خون دلم داشت اقامت در چشم
پی آن سرو سفر کرده روانست امروز
۴
دیده بودم خم گیسوی تو امشب در خواب
این که دارم دل آشفته ازانست امروز
۵
دوش دل گوشه چشمی ز تو در یافته بود
بهمان گوشه چشمی نگرانست امروز
۶
ز می و مغبچه یارب چه طرب یافته است
که دلم معتکف دیر مغانست امروز
۷
دوش کردند سکان منع فضولی ز درت
سبب اینست که با آه و فغانست امروز
نظرات