فضولی

فضولی

شمارهٔ ۲۰۹

۱

دلا بمهر رخش دیده پر آب انداز

ترست پرده چشمت بآفتاب انداز

۲

صبا که گفت که حرفی ز بی قراری ما

بگوی آن گل تر را در اضطراب انداز

۳

نقاب کرد تن خاکیم ز چهره جان

گرت هواست که افتد ز رخ نقاب انداز

۴

میانه من و تو هستی منست حجاب

بیا و آتشی از رخ برین حجاب انداز

۵

چه می دهی از سر التفات دل برقیب

سگی ست ، جانب او سنگ اجتناب انداز

۶

شدم خراب ز بی رحمی تو رحمی کن

گهی ز لطف نظر بر من خراب انداز

۷

چه کار تست فضولی قبول قید ورع

ترا که گفت که خود را درین عذاب انداز

تصاویر و صوت

دیوان فارسی فضولی به کوشش حسیبه مازی اوغلی - محمد بن سلیمان فضولی - تصویر ۴۲۷

نظرات

user_image
سیدمحمد جهانشاهی
۱۴۰۲/۱۲/۲۴ - ۱۲:۵۲:۰۸
سگی ست ، جانب او سنگِ اجتناب انداز