فضولی

فضولی

شمارهٔ ۲۳۷

۱

یارست فارغ از من و من بی قرار عشق

کار منست ناله و اینست کار عشق

۲

نو عاشقم سزد که دل چاک من بود

اول گلی که می شکفد از بهار عشق

۳

ای دل بیا که وامق و مجنون گذشته اند

برخاسته است خار و خس از رهگذار عشق

۴

دردا که هست دلبر من طفل و پیش او

نی هست قدر عاشق و نه اعتبار عشق

۵

گلها اگر دمد ز سر خاک تربتم

باشد هنوز در دل من خار خار عشق

۶

در دهر نیست روز خوش و روزگار خوش

الا که روز عاشقی و روزگار عشق

۷

رسوا کنون نگشت فضولی ز عشق یار

هرگز نبوده این که نبودست یار عشق

تصاویر و صوت

دیوان فارسی فضولی به کوشش حسیبه مازی اوغلی - محمد بن سلیمان فضولی - تصویر ۴۵۱

نظرات