
فضولی
شمارهٔ ۲۴
۱
کرد عشق ای خون دل در کوی او رسوا مرا
جامه پوشان که نشناسد کسی آنجا مرا
۲
چند در کوی تو باشد همنشین من رقیب
برق آهم کاش یا او را بسوزد یا مرا
۳
کلخنی شد منزلم بی آتش رخسار او
عاقبت بنشاند بر خاک سیه سودا مرا
۴
وعده قتلم نمی یابد وفایی زان پری
این تغافل می کشد امروز یا فردا مرا
۵
یار شمع مجلس هر بی سر و پا می شود
چون نسوزد آتش غیرت ز سر تا پا مرا
۶
شمع هم می گرید از بی همنشینی شام غم
نی همین کشتست درد بی کسی تنها مرا
۷
ترک ذوق عاشقی کردم فضولی بعد ازین
نی مرا ذوقیست دنیا را نه از دنیا مرا
نظرات