
فضولی
شمارهٔ ۲۴۹
۱
زبان مرغ می داند مگر گل
که دارد گوش بر فریاد بلبل
۲
مگر جانی ندارد گل که دارد
بآه بلبلان چندین تحمل
۳
ز عاشق می فزاید قدر معشوق
نه از بسیاری جاه و تجمل
۴
نگار من مکن بی التفاتی
مزن بر عاشقان تیغ تغافل
۵
اگر خواهی که بگشاید دل ما
بر افشان زلف یا بگشای کاکل
۶
بشرط صبر بر غم می توان یافت
گل مقصد ز گلزار توکل
۷
توکل را فضولی کار فرما
مکن کاری به تدبیر و تأمل
نظرات